بسم الله الرحمن الرحيم

 كاش هواي سرد بعضي خانه ها و كوچه ها تغيير كند و مثل هواي سنگرهاي وقت جنگ ، آفتابي شود. ياد سنگرها بخير كه كسي طاقت غم ديگري را نداشت. آنقدر براي غم يكديگر وقت دعا اشك مي باريدند كه زمين زير پايشان گمان مي كرد بهار آمده و فصل باران ديگر رسيد اما وقتي قطره اي را مي چشيد شوري آنرا احساس كرده و مطمئن ميشد كه دوباره عاشقي رو به معبود مشغول عاشقي ست. اشك و دعا براي ديگران چه لذتي داشت در آن آسمان بيكران سنگرها كه اگر از بالاي ابرها كسي به اين آسمان مي نگريست مي يافت كه انتهايش را نخواهد يافت. آسمان سنگر كه بيكران نبود ولي با نفس هاي عاشق سربازان خاكي اما آسماني ، بي نهايت شد. انتها براي دل هاي دريائي لباس خاكي ها معنا نداشت كه وصل به آن بي انتهائي شده بودند كه حد و حدودي ندارد و هر محدوده اي از او چشم باز كرده. كاش دل ها همه دريائي شوند و ديگر وقتي به شهر قدم مي گذاري صداي خش دار خشمناك شنيده نشود و زيبائي دل ها از صورت عابران و سواران ديده و شنيده شود. چه خوب گفت آن بزرگ كه دل ها بايد صاف شود تا جان لايق شهادت گردد. و دل شهيد چه دلي بود كه خالق اش شد عاشقش؟


دسته ها : شهيد گمنام
1391/7/29
X